مراحل رشد از تولد تا 3 سالگی
به جرأت می توان گفت که خانواده مهمترین عامل سازنده شخصیت کودک است. کودک سالهای حساس عمر خود را در خانواده سپری می کند. هر یک از اعضای خانواده به نحوی بر رفتار و به طور کلی بر شخصیت و منش کودک تأثیر
نویسنده: حسین نجاتی
به جرأت می توان گفت که خانواده مهمترین عامل سازنده شخصیت کودک است. کودک سالهای حساس عمر خود را در خانواده سپری می کند. هر یک از اعضای خانواده به نحوی بر رفتار و به طور کلی بر شخصیت و منش کودک تأثیر می گذارند. اغلب والدین، تربیت کودک را کار ساده ای به حساب می آورند، آنها تصور می کنند که هر کسی قادر است از عهده این مسئولیت برآید، اما این گونه نیست. هر زن و شوهری باید قبل از بچه دار شدن، برای پرورش کودک خود با مسائل تربیتی آشنا شوند و اطلاعات لازم را کسب کنند. پدر و مادر مطلع از مسائل تربیتی قادرند کودکان سالم تر و سازنده تری تحویل جامعه دهند. بی اطلاعی و عدم آشنایی والدین با اصول کلی تربیت صحیح، جریان تربیت را از مسیر مستقیم و درست خارج می کند. عمل کردن بدون داشتن اطلاعات لازم و کافی، برای تربیت کودک، والدین را از رسیدن به هدف باز می دارد و حتی ممکن است از هدف دورشان سازد.
تربیت کودک را باید از همان اوان کودکی و حتی از دوران جنینی شروع کرد، زیرا شخصیت کودک در سالهای اولیه زندگی اش پایه ریزی می شود. پدر و مادر دلسوز باید اطلاعات لازم و ضروری را برای تربیت کودک کسب کنند. آنها باید با مراحل رشد کودک آشنا باشند و از میزان توانایی های او در مقاطع مختلف سنی اطلاع داشته باشند. آنها باید از تواناییهای جسمی، ذهنی، عاطفی کودک و همین طور از علایق، نیازها و خواسته های او با خبر باشند. هرچه اطلاعات پدر و مادر از تغییرات دوران رشد کودک بیشتر باشد موفقیت آنها در راهنمایی کودک بیشتر خواهد بود.
آگاهی والدین از اصول کلی رشد و توانایی های کودک سبب می شود تا والدین توقع خود را بر میزان تواناییهای جسمی و ذهنی منطبق ساخته و انتظاراتی دور از دسترس از کودک نداشته باشند. شناخت کودک و آشنایی با مسائل و مشکلات او در مراحل مختلف سنی و آگاهی از روش صحیح تربیتی، امید موفقیت در تربیت کودک را بیشتر می کند. به خاطر ضرورت این امر ابتدا چگونگی رشد کودک از تولد تا دوازده سالگی مورد بررسی قرار می گیرد و سپس به مسائل دیگر پرداخته می شود.
رشد کودک، در زمان پس از تولد-مخصوصاً تا 3 سالگی-پایه و اساس زندگی آینده او محسوب می شود. این دوران که به دوره ی شیرخوارگی معروف است، کودک از جنبه های مختلف، رشد می کند، تا اینکه به مرحله بالاتری از رشد برسد. رشد، در جنبه های مختلف صورت می پذیرد و به خاطر تأثیر عوامل مختلف در رشد، کودکان از نظر شخصیت با هم تفاوت دارند. رشد کودک نیز به عوامل ارثی و محیطی بستگی دارد. هر قدر محیط مناسب تر باشد، پرورش کودک بهتر حاصل می شود. رشد کودک به صورت تسلسل با نظم و ترتیب خاصی حاصل می شود. کودکان از نظر جسمانی، سلامت، یادگیری، هوش، استعداد، احساسات و... با هم تفاوت دارند که با گذشت زمان، این تفاوت ها بارزتر می شود.
کودک به وسیله گریه کردن نیازهایش را ابراز می دارد بایستی به این مهم توجه داشت. وابستگی فیزیولوژیک کودک به مادر، در لحظه تولد به اتمام می رسد و کودک بایستی بتواند کم کم استقلال حاصل کند و به زندگی ادامه دهد.
حواص پنج گانه کودک در برابر محرک های مختلف، تقریباً فعال می باشد و پاسخ های مناسبی به محرک ها می دهد.
برخی از نیازهای کودک، خود به خود ارضاء می شوند و برخی دیگر بایستی به کمک دیگران برآورده شود. دراین دوره بایستی از نوزادان مراقبت های بهداشتی و پزشکی ویژه ای به عمل آورد زیرا نوزاد قبل از تولد، در محیط رحم در درجه حرارتی نسبتاً ثابت به سر برده و آنچنان تحت تأثیر محیط بیرونی نبوده است. در صورتی که پس از تولد، در محیطی قرار می گیرد که درجه حرارت و بسیاری از عوامل دیگر دائماً تغییر می کند، به همین خاطر والدین و سرپرستان کودک، بایستی مراقبت های ویژه ای از کودک به عمل آورند.
کودک بایستی در دوران کودکی اش خوب تغذیه شود زیرا تغذیه ناقص، موجب ضعف، ناتوانی و بیماری های گوناگون می شود. هیچ غذایی برای کودک از شیر مادر گواراتر و بهتر نمی باشد. شیر مادر نه تنها نیازهای تغذیه ای کودک را برآورده می سازد بلکه نیازهای روانی او را نیز برطرف می کند. کنترل و دفع پیشاب، راه رفتن و... در کودک، با رشد اعصاب و عضلات کودک همبستگی دارد و کودک برای کنترل این اعمال بایستی به مرحله ای از رشد برسد. با افزایش سن کودک، کم کم تسلط کودک بر عمل دفع، امکان پذیر می شود به طوری که مثلاً تسلط بر مثانه؛ تقریباً 1/3 کودکان در هیجده ماهگی و بقیه در سن بیست و چهار ماهگی به غیر از آنهایی که مبتلاء به بیماری هستند قادر می شوند ادرار خود را کنترل کنند.
عامل بسیار مهمی که فعالیت های بدن کودک را تنظیم می کند، خواب و استراحت می باشد. نوزادان حدود 80 درصد از روز را در خواب به سر می برند و با افزایش سن از ساعات خواب آنها کاسته می شود. نیاز کودکان به خواب، در سنین مختلف با هم تفاوت داشته و در این اختلاف عوامل بسیار زیادی دخیل می باشند که از آن جمله می توان از بیماری، هیجانات، سروصدای محیط و عوامل دیگر را نام برد.
فعالیت مختلف جسمانی، از قبیل حرکت دادن دست و پا، توالت رفتن، شیرمکیدن از پستان مادر، معمولاً همراه با لذت برای کودک می باشد و این نشاط و لذت باعث پیشرفت کودک شده و کار اعضای بدن را تسریع می بخشد.
رشد کودک تا سه سالگی را می توان در زمینه های زیر مورد بحث و بررسی قرار داد:
وزن نوزادان هنگام تولد بین 700/2 کیلوگرم تا 850/3 کیلوگرم، در نوسان می باشد و حدود 2/3 نوزادان - یا بیشتر از این تعداد- در این محدوده می گنجند. معمولاً نوزادان پسر هنگام تولد، وزنشان بیشتر از نوزادان دختر می باشد و این روال تا حدود ده سالگی ادامه می یابد ولی از این زمان به بعد، دختران از نظر رشد وزنی و قدی از پسران پیشی می گیرند، لیکن پسران پس ازطی مرحله بلوغ، نسبت به دختران افزایش وزن می یابند.
پیشرفت و تکامل کودک در تنظیم حرکات ارادی اندام ها، از بالا به پایین ایجاد می شود و نخست از سر و قسمت بالای بدن شروع می شود و سپس به پائین ادامه می یابد. کودک در حدود یک ماهگی، سرش را از روی شانه برمی دارد و به چپ و راست می گرداند. در سه یا چهار ماهگی، تبسم بر لب می آورد و با دیدن پستان مادر یا پستانک دهانش را باز می کند. کم کم نظم خاصی در تغذیه اش حاصل می شود. پس از چند ماه، می تواند به کمک دیگران بنشیند و همین طور در پایان سال اول، قادر می شود که بر روی پاهایش بایستد و با کمک دیگران راه برود. در دو سالگی می تواند راه برود و یا بدود. نوزاد قدرت تفکر ندارد، به هنگام نیاز گریه می کند یا اینکه جای خود را خیس می کند. رشد نوزاد به صورت دایره ای یا دوره ای منظم، شکل می گیرد، که به رشد طبیعی معروف است.
مغز کودک، پس از تولد به رشد خود ادامه می دهد. در موقع تولد، مغز کودک 1/4 وزن مغزش در بزرگسالی می باشد و در حدود شش سالگی، این مقدار به 90 درصد افزایش می یابد. اما دیگر اعضای بدن کودک به این سرعت رشد نمی کنند.
برای شناخت بهتر و دقیق تر رشد کمی و کیفی نوزاد، لازم است که این پروسه رشد مورد مطالعه عمیق تری قرار گیرد و عوامل مؤثر دیگری که در رفتار کودک تأثیر دارد مورد کنکاش قرار بدهیم. و از نظر امکانات رفتاری و تغییرات حاصله بررسی کنیم.
نوزاد می تواند بازتاب های حرکتی مختلف و پیچیده ای انجام دهد که یک سری از این بازتابها، برای ادامه حیات وی لازم می باشد. به عنوان مثال، اگر گوشه لب کودک لمس شود، صورت خود را به طرفی می گرداند که دست با صورت تماس حاصل کرده است. نوزاد حرکت نور را تعقیب می کند، پستانک را می مکد، اگر چیزی در کف دستش قرار داده شود، آن را می گیرد، اگر کف پای کودک تحریک شود، زانو و پای خود را منقبض یا جمع می کند، لمس قرینه کودک با پارچه یا پنبه موجب می شود که کودک چشمهایش را ببندد و...
هرچند کودک در اوایل زندگی بدون کمک دیگران قادر نیست بنشیند، ولی کم کم با گذشت زمان می تواند بنشیند. کودک از چهار ماهگی نشستن را تجربه می کند و در حدود نه ماهگی می تواند چند دقیقه بنشیند. و در نه یا ده ماهگی، کودک سینه خیز و چهار دست و پا راه رفتن را یاد می گیرد، این یادگیری و موفقیت بستگی به موفقیت های پیشین دارد. به طور کلی، نشستن، ایستادن، راه رفتن کودک بستگی به توالی همگانی رخدادهای بیولوژیکی در دستگاه عصبی مرکزی و عضلانی و تمرین مهارتهای حرکتی دارد.
نوزادان در سال های اول زندگی- علاو ه بر یادگیری حرکتی- برای درک و شناخت جهان پیرامون خود تلاش می کنند. نوزادان فعالانه در جهت شناخت محیط خویش حرکت می کنند. تغییر در ویژگی های فیزیولوژیکی کودک، عامل کیفی است که توجه و هوشیاری کودک را تحت تأثیر خود قرار می دهد. کودکان آماده می باشند تا با جهان پیرامون خود آشنا شوند و مسایلی مانند، رنگها، حرکت، انحناء و بسیاری دیگراز خصوصیات، توجه کودک را به خود معطوف می کند.
کودکان قادر هستند که دست به بازشناسی بزنند. حتی کودکان در سنین چهارماهگی، چهره های آشنا را از چهره های نا آشنا، تشخیص می دهند.
توانایی دیگری که در کودکان درسال اول زندگی افزایش می یابد، حافظه است و همچنان که بزرگتر می شود، محرک های قبلی و گذشته را تشخیص می دهد.
مرحله اول: دوره ی «حسی -حرکتی» از بدو تولد تا 2 سالگی ادامه می یابد و به شش دوره تقسیم می شود، به این ترتیب:
دوره ی اول: از تولد تا یک ماهگی (اعمال انعکاسی)(1ماه)
دراین دوره، کودک رفتارهای ساده یا انعکاسی انجام می دهد و این اعمال انعکاسی، تنها حربه وی در زندگی اش می باشد. وی در این مرحله، اعمال بسیار ساده انعکاسی مثل، دست و پا زدن، مکیدن، گریه کردن، چرخاندن صورت، بستن مردمک چشم ها در مقابل نور شدید و... را انجام می دهد و در نهایت با اجسام تماس حاصل می کند.
دوره ی دوم: از یک ماهگی تا چهار ماهگی(عادات نخستین)(3ماه)
دوره دوم دوره شکل دادن و تنظیم بازتابها و تشکیل عادتهای نخستین می باشد. کودک دراین مرحله، رفتارش را تکرار می کند. بین فعالیتهایش تا حدودی هماهنگی برقرار می شود و برحسب آنچه می شنود، واکنش نشان می دهد. تمام اعمال و حرکات تکراری کودک، متوجه بدن خودش می باشد، مثلاً باز و بسته کردن دست ها. کودک به طرف اشیاء دست دراز می کند و آنها را لمس می کند و یا به دهان می گیرد.
دوره ی سوم: از چهار ماهگی تا هشت ماهگی(هماهنگی بین دیدن، لمس کردن و گرفتن)(4ماه)
در این دوره، بین حرکات کودک هماهنگی بیشتری به چشم می خورد. او می تواند حرکاتی که پاسخ مثبت داشته است را تکرار کند. کنجکاو می شود که نظاره کند که اعمالش بر محیط چه اثری دارد. اگر شیئی در گهواره یا تخت او آویزان باشد، سعی می کند با لگد زدن و یا قاپیدن آنرا تکان دهد و نتیجه اش را مشاهده کند.
دوره ی چهارم: از هشت ماهگی تا دوازده ماهگی(هدف و وسیله)(4ماه)
در این دوره، اعمال کودک هدفدار می شود و از آن جریان خودبخودی تقریباً بیرون می آید فرق بین هدف و وسیله قایل می شود. اگر وسیله مورد علاقه اش پنهان باشد، برای یافتن آن به جستجو می پردازد و موانع را برای یافتن آن، به کنار می زند. می تواند هدف را دنبال کند ولی در نحوه دسترسی به آن، ضعیف عمل می کند و نمی داند چگونه به آن برسد.
دوره ی پنجم: از دوازده ماهگی تا هیجده ماهگی(کشف وسایل جدید و بروز واکنشها)(6ماه)
کودک در این دوره به وسیله آزمایش و خطا، راه حل های تازه تری برای مشکلات خود می یابد. کودک نسبت به اعمال خود حساس می شود و دوست دارد تأثیرات اعمال خود را بر محیط نظاره کند و با تغییر اعمال خود، اثرات مختلف را ببیند و تماشا کند. کودک به تازگی علاقه دارد و کنجکاوی اش بیشتر می شود.
دوره ی ششم: از هیجده ماهگی تا دو سالگی(آغاز دورنی شدن روان بنه های حسی-حرکتی)(6ماه)
دراین دوره، کودک در اعمال خود علاوه بر آزمایش و خطا، به ابتکار متوسل می شود و برای اولین بار، - می توان گفت-که به تفکر می پردازد و برای حل مشکلاتش، فکر می کند. به عنوان مثال، اگر در یک قوطی یک شکلات قرار دهیم و در آن را کمی باز بگذاریم و در برابر کودک قرار دهیم، او ابتداء سعی می کند با دستکاری و آزمایش و خطا، شکلات را به دست آورد، اما در صورت عدم موفقیت، سعی می کند واکنش جدیدی نشان دهد. سپس راه حل را می یابد(درک ناگهانی)(2) و با انگشت خود شکلات را از قوطی خارج می کند. این مرحله که تکامل یافته تر از مراحل قبلی می باشد، از مراحل پیشین جدا نیست. دراین مرحله، رفتار سمبولیک در کودک هویدا می شود و عملکرد ذهنی کودک را دگرگون می سازد و باعث می شود که به تدریج کودک به درک مفاهیم و استدلال نایل آید.
شخصیت عاطفی کودک، اگر درست و اصولی شکل بگیرد و با تعلیم و تربیت و به کارگیری عوامل سازنده دیگر، در جهت مثبت حرکت کند، باعث می شود که کودک دارای شخصیتی قوی و سالم شود و برعکس، اگر تعلیم و تربیت نادرست و منفی باشد، کودک با اختلالات روانی و... روبرو می شود و از رشد و تکامل باز می ماند. بنابراین بایستی به موضوع اساسی پرورش عاطفی کودک، توجه وافری داشت تا سعادت و سلامتی کودک تأمین شود.
کودکان در ماههای اول زندگی، واکنش های بسیاری از خود نشان می دهند که می توان گفت حالات عاطفی آنها است. واکنش هایی مانند؛ کاهش ضربان قلب، بستن چشم، افزایش ضربان قلب، گریه، خنده، دست و پا زدن و... کم کم که کودک رشد می کند، واکنش های عاطفی جدیدی از خود بروز می دهد که عمده ترین آنها را می توان بدین شرح بیان کرد:
خشم در کودکان، بیشتر به خاطر تأمین نشدن احتیاجات اساسی روانی ایجاد می شود. ابتدا خشم با گرفتن کشیدن اشیاء، دور انداختن، بی قراری، گریه کردن ممتد بروز می کند و با رشد کودک تغییرشکل یافته، به صورتهایی مانند پرخاشگری، طرد دیگران، نزاع و... درمی آید. کودک هر چه آزردگی اش بیشتر باشد؛ خشمش نیز نسبت به عامل آزردگی بیشتر می باشد. چون درسن کودکی، کودک بیشتر از مادرش تقلید می کند، اگر مادر عملاً به کودک نشان دهد که چگونه در مقابل محرک های خشم آور، از خود آرامش و خویشتن داری نشان می دهد و با خشم مقابله می کند، کودک کم کم با تقلید از مادر، روش صحیح غلبه بر خشم خود را یافته و در زمان خشم، خونسردی خود را حفظ می کند.
براساس مشاهدات و تجربیات روان شناسی، نیاز به محبت در سراسر زندگی فرد، مخصوصاً در سالهای اولیه زندگی، نقش اساسی در موفقیت و شخصیت انسان دارد. سلامت و رشد شخصیت کودک، به همان اندازه ای که به نیازهای جسمانی وابسته می باشد، وابسته به محبت نیز می باشد. براساس تحقیقات گسترده ی روان شناسان و دانشمندان، برخورداری از محبت و مهر مادری در ماهها و سال های اولیه زندگی، برای کودک از اهمیتی فوق العاده برخوردار می باشد و با توجه به این واقعیت، محرومیت کودک از مادر واحساسات مادرانه، تأثیرات منفی عمیقی در کودک برجای می گذارد. کودکانی که از محبت سیراب می باشند، بهتر می توانند با دیگران ارتباط برقرار کنند و سازگاری داشته باشند.
در تحقیقی که راجع به کودکان به دور از محبت پدر و مادر در یکی از پرورشگاهها انجام گرفت، نشان دادند که چگونه کودکانی که از محبت و مراقبت روانی لازم برخوردار نبوده اند، نمونه هایی از اختلال های گوناگون جسمی، عاطفی، اجتماعی و... وجود دارد.
والدین بایستی شرایطی را برای کودک فراهم سازند که او از نظر محبت، نه احساس کمبود کند و نه اینکه آنقدر به وی محبت شود که جنبه افراطی به خود بگیرد. همانگونه که محبت در حد مناسب مفید، ضروری و سازنده می باشد، محبت و حمایت افراطی پدر و مادر نسبت به کودک، تأثیرات نامطلوبی برجای می گذارد و رشد طبیعی شخصیت وی را دچار اختلال می کند. مثلاً کودکی که دائماً تحت مراقبت و محبت افراطی مادر باشد، تمام نیازهای او بدون هیچگونه تلاشی برآورده شود، در هر مورد متکی به پدر و مادر باشد، در مقابل رفتار سؤیش نیز هیچگونه عکس العملی نشان داده نشود، کودک اعتماد به نفس لازم را کسب نکرده و در مقابله با مشکلات و ناملایمات زندگی، ناتوان می شود و نمی تواند انسانی مسئول و متکی به خویشتن باشد، وابسته و دنباله رو بار می آید و در نهایت فردی خودخواه، مهاجم، ناسازگار، و پرتوقع می شود.
کودکان به آسانی پرخاشگری و دشمنی را آغاز می کنند، حس پرخاشگری کودک، هرگاه از جو طبیعی خود خارج شود، تبدیل به لجاجت و قهر و تنفر می شود و کودک پیوسته غر می زند.
اولین رفتار اجتماعی عمده در کودکان، لبخند است که در 2 و 3 ماهگی ظاهر می شود. بعضی از کودکان به هر چهره ای لبخند می زنند. لبخند اجتماعی امری است مربوط به رشد و بسیار با اهمیت می باشد، زیرا موجب می شود که روابط متقابلی بین کودک و بزرگسالان ایجاد شده و پیوند عاطفی مستحکم تر شود. در اوایل تولد، کودک نسبت به بسیاری از مسایل از قبیل قیافه اخمو و خنده آور، تهدید، لحن صدا و... بی تفاوت می باشد، ولی با بیشتر شدن سن از (4 ماهگی به بعد) وی نسبت به این عوامل عکس العمل نشان می دهد و نسبت به کسانی که احتیاجات اولیه وی را برطرف می کنند، توجه بیشتری معطوف می دارد.
کودک در سال اول زندگی، وابسته و محتاج دیگران می باشد و مادر نزدیکترین فرد به کودک بوده و رشد اجتماعی او نقش تعیین کننده ای بازی می کند. دراین سن، نحوه ارضای نیازهای کودک از قبیل، گرسنگی و تشنگی، زیربنای نگرش آینده ی وی را نسبت به دیگران مشخص می سازد. همین طور رابطه عاطفی بین کودک و مادر، در رشد اجتماعی کودک اهمیت به سزایی دارد.
والدین بایستی زمینه را برای ورود کودک به زندگی اجتماعی، با تربیت صحیح فراهم کنند. و به او بیاموزند که به تدریج توقعات خود را کم کند؛ نسبت به آداب و رسوم و مقررات اجتماعی احترام بگذارد، نحوه ی شرکت در مجامع را بیاموزد، فهم مسئولیتهای اجتماعی و بسیاری موارد دیگر.
در سال های اولیه زندگی، کودک به خاطر پیروی به صورتی تقلیدی از والدین و اطرافیان، مسئولیت بسیار سنگینی، بر دوش والدین و اطرافیان می گذارد، آنها می توانند از طریق آموزش مستقیم و غیرمستقیم، زمینه های مناسبی را برای فعالیت های اجتماعی کودک در آینده و حال را فراهم کنند. البته عوامل متعدد دیگری در رشد اجتماعی کودک نقش دارند که بعضی از آنها به پیش از تولد مربوط و برخی دیگر به پس از تولد برمی گردد. رشد رفتار اجتماعی کودک در سنین مختلف، دارای ویژگی ها و مسائل خاص خود می باشد و تربیت کودک بایستی با در نظر گرفتن جنبه های گوناگون رشد اجتماعی همراه باشد. یکی از مسایل مهمی که بایستی در کودک پرورش داده شود، اخلاقیات می باشد، زیرا با پرورش اخلاقی فضایل و خصایص انسانی، مانند، شجاعت، تهور، امانت داری، حقیقت دوستی و حقیقت طلبی و... در کودک ایجاد می شود و پرورش می یابد.
کودک در سنین اولیه زندگی-مخصوصاً از دو سالگی به بعد- متوجه می شود که با دیگران فرق دارد و خود را مجزا از اشیاء و اشخاص احساس می کند و کنجکاو می شود و به کاوش و کشف می پردازد. در این زمان، مادر نقش بسیار مؤثری در وی دارد؛ چنانچه مادری به هر علتی، مانع فعالیت های کنجکاوانه کودک شود و کودک را از یادگیری های اساسی مهمی محروم کند، موجب بروز عواقب بس وخیمی در زندگی آتی کودک خواهد شد، اما اگر مادر و اطرافیان اجازه دهند که کودک به کنجکاوی خویش ادامه دهد و به فعالیت و جنب و جوش بپردازد، کودک به مرور می آموزد کنجکاوی، خلاقیت و نوآوری، مورد پذیرش و تشویق دیگران است و همین برداشت کودک، باعث تطبیق پذیری وی و همین طور موفقیتش در آینده می شود.
کودکان بین گفتار و سایر صداهایی که در محیط به گوش می رسد، تمایز قائل می شوند و در برابر گفتار واکنش هایی نشان می دهند، به عنوان مثال؛ کودک در 3 ماهگی می تواند صدای مادرش را از صدای زن های دیگر، تشخیص دهد.
کودکان از بدو تولد، با صداهای مختلفی گریه می کنند، والدین گاهی از روی صدای گریه آنها می توانند بفهمند که کودک خسته یا گرسنه است و یا اینکه دردی دارد. در حدود 5 ماهگی، کودک شروع به «غان و غون» می کند، آواها و صدایی از خود درمی آورد و گاهی مواقع آنها را ترکیب می کند و این عملکرد کودک، تا حدود یک سالگی یعنی زمانی که کودک اولین کلمات واقعی را به زبان می آورد، ادامه می یابد و پس از آن، به تدریج کمتر و کمتر می شود.
معمولاً کودک اولین کلمات را حول و حوش اولین سال تولدش بر زبان می آورد. اگرچه بسیاری دیگر از کودکان هم هستند ماهها بعد سخن گفتن را آغاز می کنند. به طور متوسط، کودک تا 28 ماهگی 50 کلمه به کار می برد و این کلمات شامل چیزهایی می باشد که برای کودک اهمیت به سزایی دارد و برایش عینی می باشد، مانند، ماما، بابا، بده، آب، شیر، گوش، چشم، کفش، لیوان و... کودکان برخلاف بزرگسالان که می توانند اشیاء را در سطوح متفاوتی از لحاظ کلی طبقه بندی و نامگذاری کنند، قادر به چنین کاری نمی باشند و غالب واژه هایی که کودکان می آموزند، از لحاظ کلی در حد متوسط قرار دارند. به مرور که واژگان گفتاری کودک از مرز 50 کلمه گذشت، وی می آموزد که عبارات دو کلمه ای به کار برد. پس از آنکه کودک ترکیبات دو کلمه ای به کار برد، تعداد این ترکیبات دو کلمه ای به تدریج زیاد می شود. تقریباً درهمه عبارات دو کلمه ای کودکان، ترتیب کلمات متناسب و منظم است و در آن قاعده بخصوصی دیده می شود. کودکان اقوام مختلف که به زبان های مختلفی تکلم می کنند، در جملات اولیه خویش مفاهیم یکسانی را ابراز می دارند. همچنانکه جملات کودک بلندتر و پیچیده تر می شود، کلمات کوچکتر یا کلمات پایانی نیز به جملات خویش اضافه می کنند. زبان عموماً باعث می شود عملکرد های مختلف شناختی مانند: استدلال، تفکر حل مسئله، بدست آوردن اطلاعات و... افزایش یابد.
والدین تأثیر مستقیمی در سخن گویی کودک دارند؛ اگر والدین با تشویق کودک را به سمت حرف زدن سوق دهند باعث می شوند که کودک زود زبان باز کند.
اکثر روان شناسان اعتقاد دارند که پیشرفتهای شناختی برای رشد زبان اساسی می باشد. کودکان زبان را از طریق ارتباط با افراد دیگر-در مرحله اول-مادر می آموزند. مادران به هنگام حرف زدن با فرزندان خود، زبان متفاوتی به کار می گیرند، این گفتار مادرانه رشد اولیه زبان را در کودک تسهیل می کند.
یکی از مهمترین عملکردهای زبان، برقراری ارتباط می باشد. کودکان به کمک کلمات و جملات، ارتباط مؤثر و پیچیده تری برقرار می کنند.
مورر(6) اعتقاد دارد که تقلید و همانندسازی، در اکتساب قدرت تکلم سهم بسزایی دارد. به طور کلی بسیاری از روان شناسان، پیشرفت در تکلم را به این قرار تقسیم می کنند:
1-انعکاسهای صوتی و حرکات خیلی ضعیف
2-به زبان آوردن کلمات جدید
3-بکارگیری کلمات ساده
4-بکارگیری جملات- نسبتاً- قابل درک
5-ساخت و ترکیب جمله های ساده
6-بدست آوردن تسلط در زبان
1-رشد عمومی: کودکان از نظر رشد، دارای تفاوتهایی می باشند. یکی از رشد عمومی کندتر و دیگری از رشد سریعتری برخوردار است. رشد حرکتی و جسمی، در رشد گفتار تأثیر بسزائی دارد و بین آنها ارتباط مستقیمی وجود دارد.
2-بهداشت و سلامت بدن: رعایت نکردن بهداشت و بیماری، مانع رشد ارگانیسم و عدم هماهنگی لازم سیستمهای اعصاب حسی و حرکتی و اختلال تکلم می شود. کودک خیلی پیش تر از اینکه نخستین کلمه ها را بر زبان آورد، رشد کلامی را آغاز می کند. در واقع شروع رشد کلامی با تسلط بر گروهی از مهارتهای اولیه همراه می باشد. به عنوان مثال: شیر مکیدن، بلع غذا و نفس کشیدن، بایستی شکلی مناسب گرفته باشد تا زمینه را برای سخن گفتن فراهم ساخته و نفس را برای سخن گویی آزاد کند. کودکان بیمار، در صورتی که کودکانی که از سلامت کامل برخوردارند، سریعتر از کودکان بیمار، رشد گویایی می یابند و از خزانه لغات فراوان تری برخوردارند. در هر مرحله از رشد کلامی، ساختهای مناسبی برای آن مرحله لازم می باشد. به عنوان مثال برای بر زبان آوردن حروف بی صدا، بایستی کودک به سنی رسیده باشد که بتواند حروف را اداء کند(28ماهگی)، زیرا کودک قبل از آن فاقد دندان جلویی می باشد تا از آن برای ایجاد صوت استفاده کند.
3-عوامل محیطی، خانواده و وضعیت اقتصادی: هرچند که سخن گویی طفل از حد فیزیولوژیک او نمی تواند فراتر رود، ولی با این وصف شرایط محیطی و خانوادگی را نمی توان نادیده انگاشت. نوزادانی که در پرورشگاه ها بزرگ شده اند، به دلیل اینکه سخنان آنها از طرف بزرگسالان با اهمیت کمتری مواجهه می شود- از نظر کلامی-معمولاً عقب ماندگی قابل توجهی دارند. محیط هرچه باشد، در آموزش سخن گویی کودک نقش دارد. کودکی که توسط بزرگسالانی باسواد و با فرهنگ و اهل مطالعه، با حوصله و روشی اصولی پرورش یافته است، مسلماً قدرت سخن گویی او از کودکی که در محیط ناسازگار و مملو از درگیری و فقر بزرگ شده است، بیشتر است و به مراتب قویتر و بهتر تکلم می کند و از اعتماد بنفس بهتری برخوردار است.
مادر نخستین کسی می باشد که کودک صدایش را می شنود و تشخیص می دهد و این مادر است که موجب ادای اولین کلمات و سایر علایم قبل از سخن گویی در کودک می شود.
وضعیت اقتصادی خانواده، در سرعت و پیشرفت و در تأخیر و کندی رشد گویایی طفل مؤثر است. آنچنانکه وضعیت روحی و عاطفی اعضای خانواده در رفتار و برخورد کودک تأثیر دارد. در یک مقایسه و تحقیقی که توسط روان شناسان انجام گرفت این نتیجه به دست آمد که کودکانی که در وضعیت اجتماعی و اقتصادی خوب و در خانواده ی مرفه تر و راحت تری پرورش یافته اند، نسبت به کودکانی که دارای شرایط اقتصادی نامناسب و در خانواده ی فقیر رشد یافته اند، زودتر و بهتر صحبت می کنند.
4-جنسیت: در مقایسه، دختران معمولاً زودتر از پسران زبان باز کرده و جملات بلندتر و کامل تر و دقیق تری را اداء می کنند و همین طور از تعداد کلمات بیشتری استفاده می کنند. اما در حدود سن 6 سالگی، میزان گویایی و ذخیره لغات پسران و دختران ابتداء با هم برابر و سپس پسران بر دختران پیشی می گیرند.
5-سن کودک: کودک بایستی به اندازه کافی رشد کند تا اینکه دستگاه سخن گویی او آمادگی لازم را برای ارائه کلمات و صحبت کردن پیدا کند و به همین جهت هر چه به سن کودک افزوده می شود، توان سخن گویی و به کارگیری کلمات در او فزونی یافته و ذخیره لغات او بیشتر می شود.
6-ردیف تولد: معمولاً بچه اول خانواده، زودتر زبان باز می کند و قدرت بیانش نیز خیلی خوب است، چون پدر و مادر علاقه نسبت به وی نشان می دهند و با او حرف می زنند و دوست دارند که زود زبان باز کند. ولی بچه های متعلق به خانواده هایی که دارای کودکان زیادی هستند؛ معمولاً کمتر حرف می زنند.
7-هوش: میان هوش کودک و یادگیری تکلم و زبان گشودن، رابطه ای تنگاتنگ وجود دارد. کودک هرچه باهوش تر باشد، به همان میزان رشد سخن گویی در وی سریعتر و بهتر صورت می گیرد. کودک باهوش زودتر از اطفال دیگر، اولین کلمات را بر زبان جاری می کند. اگرچه دیر زبان باز کردن دلیل بر کمی هوش کودک نیست، زیرا علاوه بر هوش، عوامل دیگری نیز در سخن گویی دخالت دارند. معمولاً کودکان تیز هوش روان تر، بهتر، شیواتر صحبت می کنند.
8-دو زبانی والدین: پدر و مادری که دو زبان یا لهجه های متفاوت صحبت می کنند، کودکانشان بین دو زبان سرگردان و در انتخاب مردد می شوند و دیرتر انتخاب می نمایند و شروع به سخن گویی می کنند. بخصوص زمانی که هریک از والدین به زبان خود تعصب نشان دهند و در آن لجاجت ورزند.
9-همزادی: همزادی نیز اغلب باعث می شود که قوه سخن گویی دیر شکوفا شود و عقب ماندگی در کودکان نمایان شود، اما معمولاً کودک پس از مدتی، این عقب ماندگی را با زحمت جبران می کند و لب به سخن باز می کند.
10-رسانه های گروهی: رسانه های گروهی در سالهای اخیر تا حدود زیادی در رشد کلامی کودکان تأثیر گذاشته اند، وسایلی همچون رادیو، تلویزیون، اطلاعات کودکان و در نتیجه خزانه لغات آنها را افزایش داده و موجب شده که آنها بهتر به سخن گویی بپردازند. عوامل دیگری در رشد سخن گویی تأثیر دارند که نیازی به ذکر آنها نمی باشد.
تربیت کودک را باید از همان اوان کودکی و حتی از دوران جنینی شروع کرد، زیرا شخصیت کودک در سالهای اولیه زندگی اش پایه ریزی می شود. پدر و مادر دلسوز باید اطلاعات لازم و ضروری را برای تربیت کودک کسب کنند. آنها باید با مراحل رشد کودک آشنا باشند و از میزان توانایی های او در مقاطع مختلف سنی اطلاع داشته باشند. آنها باید از تواناییهای جسمی، ذهنی، عاطفی کودک و همین طور از علایق، نیازها و خواسته های او با خبر باشند. هرچه اطلاعات پدر و مادر از تغییرات دوران رشد کودک بیشتر باشد موفقیت آنها در راهنمایی کودک بیشتر خواهد بود.
آگاهی والدین از اصول کلی رشد و توانایی های کودک سبب می شود تا والدین توقع خود را بر میزان تواناییهای جسمی و ذهنی منطبق ساخته و انتظاراتی دور از دسترس از کودک نداشته باشند. شناخت کودک و آشنایی با مسائل و مشکلات او در مراحل مختلف سنی و آگاهی از روش صحیح تربیتی، امید موفقیت در تربیت کودک را بیشتر می کند. به خاطر ضرورت این امر ابتدا چگونگی رشد کودک از تولد تا دوازده سالگی مورد بررسی قرار می گیرد و سپس به مسائل دیگر پرداخته می شود.
رشد کودک، در زمان پس از تولد-مخصوصاً تا 3 سالگی-پایه و اساس زندگی آینده او محسوب می شود. این دوران که به دوره ی شیرخوارگی معروف است، کودک از جنبه های مختلف، رشد می کند، تا اینکه به مرحله بالاتری از رشد برسد. رشد، در جنبه های مختلف صورت می پذیرد و به خاطر تأثیر عوامل مختلف در رشد، کودکان از نظر شخصیت با هم تفاوت دارند. رشد کودک نیز به عوامل ارثی و محیطی بستگی دارد. هر قدر محیط مناسب تر باشد، پرورش کودک بهتر حاصل می شود. رشد کودک به صورت تسلسل با نظم و ترتیب خاصی حاصل می شود. کودکان از نظر جسمانی، سلامت، یادگیری، هوش، استعداد، احساسات و... با هم تفاوت دارند که با گذشت زمان، این تفاوت ها بارزتر می شود.
کودک به وسیله گریه کردن نیازهایش را ابراز می دارد بایستی به این مهم توجه داشت. وابستگی فیزیولوژیک کودک به مادر، در لحظه تولد به اتمام می رسد و کودک بایستی بتواند کم کم استقلال حاصل کند و به زندگی ادامه دهد.
حواص پنج گانه کودک در برابر محرک های مختلف، تقریباً فعال می باشد و پاسخ های مناسبی به محرک ها می دهد.
برخی از نیازهای کودک، خود به خود ارضاء می شوند و برخی دیگر بایستی به کمک دیگران برآورده شود. دراین دوره بایستی از نوزادان مراقبت های بهداشتی و پزشکی ویژه ای به عمل آورد زیرا نوزاد قبل از تولد، در محیط رحم در درجه حرارتی نسبتاً ثابت به سر برده و آنچنان تحت تأثیر محیط بیرونی نبوده است. در صورتی که پس از تولد، در محیطی قرار می گیرد که درجه حرارت و بسیاری از عوامل دیگر دائماً تغییر می کند، به همین خاطر والدین و سرپرستان کودک، بایستی مراقبت های ویژه ای از کودک به عمل آورند.
کودک بایستی در دوران کودکی اش خوب تغذیه شود زیرا تغذیه ناقص، موجب ضعف، ناتوانی و بیماری های گوناگون می شود. هیچ غذایی برای کودک از شیر مادر گواراتر و بهتر نمی باشد. شیر مادر نه تنها نیازهای تغذیه ای کودک را برآورده می سازد بلکه نیازهای روانی او را نیز برطرف می کند. کنترل و دفع پیشاب، راه رفتن و... در کودک، با رشد اعصاب و عضلات کودک همبستگی دارد و کودک برای کنترل این اعمال بایستی به مرحله ای از رشد برسد. با افزایش سن کودک، کم کم تسلط کودک بر عمل دفع، امکان پذیر می شود به طوری که مثلاً تسلط بر مثانه؛ تقریباً 1/3 کودکان در هیجده ماهگی و بقیه در سن بیست و چهار ماهگی به غیر از آنهایی که مبتلاء به بیماری هستند قادر می شوند ادرار خود را کنترل کنند.
عامل بسیار مهمی که فعالیت های بدن کودک را تنظیم می کند، خواب و استراحت می باشد. نوزادان حدود 80 درصد از روز را در خواب به سر می برند و با افزایش سن از ساعات خواب آنها کاسته می شود. نیاز کودکان به خواب، در سنین مختلف با هم تفاوت داشته و در این اختلاف عوامل بسیار زیادی دخیل می باشند که از آن جمله می توان از بیماری، هیجانات، سروصدای محیط و عوامل دیگر را نام برد.
فعالیت مختلف جسمانی، از قبیل حرکت دادن دست و پا، توالت رفتن، شیرمکیدن از پستان مادر، معمولاً همراه با لذت برای کودک می باشد و این نشاط و لذت باعث پیشرفت کودک شده و کار اعضای بدن را تسریع می بخشد.
رشد کودک تا سه سالگی را می توان در زمینه های زیر مورد بحث و بررسی قرار داد:
1-رشد جسمانی و شناختی
خصوصیات جسمانی کودک در دوره ی شیرخوارگی از ویژگی هایی خاص برخوردار می باشد. چون تفاوت های فردی بین انسان ها وجود دارد، معیارهایی که در اینجا ارائه می شود نمی تواند جنبه کلی و همه گیر داشته باشد، بلکه درصد بالایی از نوزادان می توانند از این ویژگی ها برخوردار باشند. قد نوزادان در لحظه تولد، به طور متوسط برای پسر 50 سانتی متر و برای دختر حدود 49سانتی متر می باشد و پس از آن به طور تقریبی هر ماه 2 تا 5/2 سانتی متر، بر قد افزوده می شود. اگر بخواهیم میزان بهنجاری برای قد کودک پسر و دختر در نظر بگیریم، می تواند از 48 تا 54 سانتی متر باشد. قد کودک تا یک سالگی به حدود 74 سانتی متر می رسد و سپس این روال کاهش می یابد.وزن نوزادان هنگام تولد بین 700/2 کیلوگرم تا 850/3 کیلوگرم، در نوسان می باشد و حدود 2/3 نوزادان - یا بیشتر از این تعداد- در این محدوده می گنجند. معمولاً نوزادان پسر هنگام تولد، وزنشان بیشتر از نوزادان دختر می باشد و این روال تا حدود ده سالگی ادامه می یابد ولی از این زمان به بعد، دختران از نظر رشد وزنی و قدی از پسران پیشی می گیرند، لیکن پسران پس ازطی مرحله بلوغ، نسبت به دختران افزایش وزن می یابند.
پیشرفت و تکامل کودک در تنظیم حرکات ارادی اندام ها، از بالا به پایین ایجاد می شود و نخست از سر و قسمت بالای بدن شروع می شود و سپس به پائین ادامه می یابد. کودک در حدود یک ماهگی، سرش را از روی شانه برمی دارد و به چپ و راست می گرداند. در سه یا چهار ماهگی، تبسم بر لب می آورد و با دیدن پستان مادر یا پستانک دهانش را باز می کند. کم کم نظم خاصی در تغذیه اش حاصل می شود. پس از چند ماه، می تواند به کمک دیگران بنشیند و همین طور در پایان سال اول، قادر می شود که بر روی پاهایش بایستد و با کمک دیگران راه برود. در دو سالگی می تواند راه برود و یا بدود. نوزاد قدرت تفکر ندارد، به هنگام نیاز گریه می کند یا اینکه جای خود را خیس می کند. رشد نوزاد به صورت دایره ای یا دوره ای منظم، شکل می گیرد، که به رشد طبیعی معروف است.
مغز کودک، پس از تولد به رشد خود ادامه می دهد. در موقع تولد، مغز کودک 1/4 وزن مغزش در بزرگسالی می باشد و در حدود شش سالگی، این مقدار به 90 درصد افزایش می یابد. اما دیگر اعضای بدن کودک به این سرعت رشد نمی کنند.
برای شناخت بهتر و دقیق تر رشد کمی و کیفی نوزاد، لازم است که این پروسه رشد مورد مطالعه عمیق تری قرار گیرد و عوامل مؤثر دیگری که در رفتار کودک تأثیر دارد مورد کنکاش قرار بدهیم. و از نظر امکانات رفتاری و تغییرات حاصله بررسی کنیم.
نوزاد می تواند بازتاب های حرکتی مختلف و پیچیده ای انجام دهد که یک سری از این بازتابها، برای ادامه حیات وی لازم می باشد. به عنوان مثال، اگر گوشه لب کودک لمس شود، صورت خود را به طرفی می گرداند که دست با صورت تماس حاصل کرده است. نوزاد حرکت نور را تعقیب می کند، پستانک را می مکد، اگر چیزی در کف دستش قرار داده شود، آن را می گیرد، اگر کف پای کودک تحریک شود، زانو و پای خود را منقبض یا جمع می کند، لمس قرینه کودک با پارچه یا پنبه موجب می شود که کودک چشمهایش را ببندد و...
هرچند کودک در اوایل زندگی بدون کمک دیگران قادر نیست بنشیند، ولی کم کم با گذشت زمان می تواند بنشیند. کودک از چهار ماهگی نشستن را تجربه می کند و در حدود نه ماهگی می تواند چند دقیقه بنشیند. و در نه یا ده ماهگی، کودک سینه خیز و چهار دست و پا راه رفتن را یاد می گیرد، این یادگیری و موفقیت بستگی به موفقیت های پیشین دارد. به طور کلی، نشستن، ایستادن، راه رفتن کودک بستگی به توالی همگانی رخدادهای بیولوژیکی در دستگاه عصبی مرکزی و عضلانی و تمرین مهارتهای حرکتی دارد.
نوزادان در سال های اول زندگی- علاو ه بر یادگیری حرکتی- برای درک و شناخت جهان پیرامون خود تلاش می کنند. نوزادان فعالانه در جهت شناخت محیط خویش حرکت می کنند. تغییر در ویژگی های فیزیولوژیکی کودک، عامل کیفی است که توجه و هوشیاری کودک را تحت تأثیر خود قرار می دهد. کودکان آماده می باشند تا با جهان پیرامون خود آشنا شوند و مسایلی مانند، رنگها، حرکت، انحناء و بسیاری دیگراز خصوصیات، توجه کودک را به خود معطوف می کند.
کودکان قادر هستند که دست به بازشناسی بزنند. حتی کودکان در سنین چهارماهگی، چهره های آشنا را از چهره های نا آشنا، تشخیص می دهند.
توانایی دیگری که در کودکان درسال اول زندگی افزایش می یابد، حافظه است و همچنان که بزرگتر می شود، محرک های قبلی و گذشته را تشخیص می دهد.
2-رشد و پرورش عقلانی
بررسی نحوه رشد و پرورش عقلانی کودک، کار مشکلی است. پژوهش های بسیاری برای شناخت نحوه رشد و تکامل عقلانی کودک به عمل آمده که نتایج جالبی در برداشته است. یکی از این بررسی های جالب و عمیق، توسط دکتر ژان پیاژه(1) صورت گرفته است. پیاژه یکی از مشهورترین روان شناسان کودک می باشد که در مورد رشد عقلی و کسب مهارت و معلومات کودکان تحقیقات و بررسی های ارزنده ای صورت داده است. پیاژه، سطوح مختلفی را برای رشد در نظر گرفته است و به نظم و ترتیب هر مرحله، اهمیت خاصی می دهد. اگر چه تفاوت های فردی موجود بین انسانها باعث می شود که تمام آنها از مراحل مورد نظر پیاژه گذر نکنند، ولی توالی و نظمی که وی در نظرگرفته، تقریباً معتبر است. به دلیل اهمیت این نظریه، لازم است در این قسمت مراحل رشد از دیدگاه پیاژه تا دو سالگی مطرح شود.مرحله اول: دوره ی «حسی -حرکتی» از بدو تولد تا 2 سالگی ادامه می یابد و به شش دوره تقسیم می شود، به این ترتیب:
دوره ی اول: از تولد تا یک ماهگی (اعمال انعکاسی)(1ماه)
دراین دوره، کودک رفتارهای ساده یا انعکاسی انجام می دهد و این اعمال انعکاسی، تنها حربه وی در زندگی اش می باشد. وی در این مرحله، اعمال بسیار ساده انعکاسی مثل، دست و پا زدن، مکیدن، گریه کردن، چرخاندن صورت، بستن مردمک چشم ها در مقابل نور شدید و... را انجام می دهد و در نهایت با اجسام تماس حاصل می کند.
دوره ی دوم: از یک ماهگی تا چهار ماهگی(عادات نخستین)(3ماه)
دوره دوم دوره شکل دادن و تنظیم بازتابها و تشکیل عادتهای نخستین می باشد. کودک دراین مرحله، رفتارش را تکرار می کند. بین فعالیتهایش تا حدودی هماهنگی برقرار می شود و برحسب آنچه می شنود، واکنش نشان می دهد. تمام اعمال و حرکات تکراری کودک، متوجه بدن خودش می باشد، مثلاً باز و بسته کردن دست ها. کودک به طرف اشیاء دست دراز می کند و آنها را لمس می کند و یا به دهان می گیرد.
دوره ی سوم: از چهار ماهگی تا هشت ماهگی(هماهنگی بین دیدن، لمس کردن و گرفتن)(4ماه)
در این دوره، بین حرکات کودک هماهنگی بیشتری به چشم می خورد. او می تواند حرکاتی که پاسخ مثبت داشته است را تکرار کند. کنجکاو می شود که نظاره کند که اعمالش بر محیط چه اثری دارد. اگر شیئی در گهواره یا تخت او آویزان باشد، سعی می کند با لگد زدن و یا قاپیدن آنرا تکان دهد و نتیجه اش را مشاهده کند.
دوره ی چهارم: از هشت ماهگی تا دوازده ماهگی(هدف و وسیله)(4ماه)
در این دوره، اعمال کودک هدفدار می شود و از آن جریان خودبخودی تقریباً بیرون می آید فرق بین هدف و وسیله قایل می شود. اگر وسیله مورد علاقه اش پنهان باشد، برای یافتن آن به جستجو می پردازد و موانع را برای یافتن آن، به کنار می زند. می تواند هدف را دنبال کند ولی در نحوه دسترسی به آن، ضعیف عمل می کند و نمی داند چگونه به آن برسد.
دوره ی پنجم: از دوازده ماهگی تا هیجده ماهگی(کشف وسایل جدید و بروز واکنشها)(6ماه)
کودک در این دوره به وسیله آزمایش و خطا، راه حل های تازه تری برای مشکلات خود می یابد. کودک نسبت به اعمال خود حساس می شود و دوست دارد تأثیرات اعمال خود را بر محیط نظاره کند و با تغییر اعمال خود، اثرات مختلف را ببیند و تماشا کند. کودک به تازگی علاقه دارد و کنجکاوی اش بیشتر می شود.
دوره ی ششم: از هیجده ماهگی تا دو سالگی(آغاز دورنی شدن روان بنه های حسی-حرکتی)(6ماه)
دراین دوره، کودک در اعمال خود علاوه بر آزمایش و خطا، به ابتکار متوسل می شود و برای اولین بار، - می توان گفت-که به تفکر می پردازد و برای حل مشکلاتش، فکر می کند. به عنوان مثال، اگر در یک قوطی یک شکلات قرار دهیم و در آن را کمی باز بگذاریم و در برابر کودک قرار دهیم، او ابتداء سعی می کند با دستکاری و آزمایش و خطا، شکلات را به دست آورد، اما در صورت عدم موفقیت، سعی می کند واکنش جدیدی نشان دهد. سپس راه حل را می یابد(درک ناگهانی)(2) و با انگشت خود شکلات را از قوطی خارج می کند. این مرحله که تکامل یافته تر از مراحل قبلی می باشد، از مراحل پیشین جدا نیست. دراین مرحله، رفتار سمبولیک در کودک هویدا می شود و عملکرد ذهنی کودک را دگرگون می سازد و باعث می شود که به تدریج کودک به درک مفاهیم و استدلال نایل آید.
3-رشد و پرورش عاطفی (3)
زندگی انسان، مملو از عواطف گوناگون می باشد، عواطفی که در زندگی و حیات انسان اثر خارق العاده و عمیقی دارند و در بروز رفتارها و عکس العمل های مختلف در فرد مؤثر می باشند. حالات عاطفی در کودکان با بزرگسالان تفاوت بسیاری دارد؛ ارزیابی و شناخت تفاوت بین عواطف کودکان و بزرگسالان، مثمر است. شناخت تفاوت ها، این امکان را می دهد که بتوان به پرورش و توسعه عواطف مثبت در کودکان پرداخت و از بروز عواطف منفی و مخرب، با تربیت و آموزش جلوگیری به عمل آورد.شخصیت عاطفی کودک، اگر درست و اصولی شکل بگیرد و با تعلیم و تربیت و به کارگیری عوامل سازنده دیگر، در جهت مثبت حرکت کند، باعث می شود که کودک دارای شخصیتی قوی و سالم شود و برعکس، اگر تعلیم و تربیت نادرست و منفی باشد، کودک با اختلالات روانی و... روبرو می شود و از رشد و تکامل باز می ماند. بنابراین بایستی به موضوع اساسی پرورش عاطفی کودک، توجه وافری داشت تا سعادت و سلامتی کودک تأمین شود.
کودکان در ماههای اول زندگی، واکنش های بسیاری از خود نشان می دهند که می توان گفت حالات عاطفی آنها است. واکنش هایی مانند؛ کاهش ضربان قلب، بستن چشم، افزایش ضربان قلب، گریه، خنده، دست و پا زدن و... کم کم که کودک رشد می کند، واکنش های عاطفی جدیدی از خود بروز می دهد که عمده ترین آنها را می توان بدین شرح بیان کرد:
خشم (4)
خشم حالت عاطفی است که در کودکان از 7 ماهگی به بعد ظاهر می شود و با گریه و بی تابی کودک، نمود پیدا می کند.خشم در کودکان، بیشتر به خاطر تأمین نشدن احتیاجات اساسی روانی ایجاد می شود. ابتدا خشم با گرفتن کشیدن اشیاء، دور انداختن، بی قراری، گریه کردن ممتد بروز می کند و با رشد کودک تغییرشکل یافته، به صورتهایی مانند پرخاشگری، طرد دیگران، نزاع و... درمی آید. کودک هر چه آزردگی اش بیشتر باشد؛ خشمش نیز نسبت به عامل آزردگی بیشتر می باشد. چون درسن کودکی، کودک بیشتر از مادرش تقلید می کند، اگر مادر عملاً به کودک نشان دهد که چگونه در مقابل محرک های خشم آور، از خود آرامش و خویشتن داری نشان می دهد و با خشم مقابله می کند، کودک کم کم با تقلید از مادر، روش صحیح غلبه بر خشم خود را یافته و در زمان خشم، خونسردی خود را حفظ می کند.
محبت و تنفر(5)
محبت یکی از احتیاجات اساسی کودک است. کودک ابتداء عشق و محبت و علاقه را از مادر می آموزد. کودک مدتها پیش از اینکه مادرش را دقیقاً بشناسد، با صدایش خو می گیرد و وقتی مادر او را در بغل می گیرد، احساس رضایت و شعف می کند و دوست دارد که مادر همیشه وی را در آغوش بگیرد و این کار مادر موجب می شود که کودک نخستین تجربه و درس ابراز محبت را بیاموزد.براساس مشاهدات و تجربیات روان شناسی، نیاز به محبت در سراسر زندگی فرد، مخصوصاً در سالهای اولیه زندگی، نقش اساسی در موفقیت و شخصیت انسان دارد. سلامت و رشد شخصیت کودک، به همان اندازه ای که به نیازهای جسمانی وابسته می باشد، وابسته به محبت نیز می باشد. براساس تحقیقات گسترده ی روان شناسان و دانشمندان، برخورداری از محبت و مهر مادری در ماهها و سال های اولیه زندگی، برای کودک از اهمیتی فوق العاده برخوردار می باشد و با توجه به این واقعیت، محرومیت کودک از مادر واحساسات مادرانه، تأثیرات منفی عمیقی در کودک برجای می گذارد. کودکانی که از محبت سیراب می باشند، بهتر می توانند با دیگران ارتباط برقرار کنند و سازگاری داشته باشند.
در تحقیقی که راجع به کودکان به دور از محبت پدر و مادر در یکی از پرورشگاهها انجام گرفت، نشان دادند که چگونه کودکانی که از محبت و مراقبت روانی لازم برخوردار نبوده اند، نمونه هایی از اختلال های گوناگون جسمی، عاطفی، اجتماعی و... وجود دارد.
والدین بایستی شرایطی را برای کودک فراهم سازند که او از نظر محبت، نه احساس کمبود کند و نه اینکه آنقدر به وی محبت شود که جنبه افراطی به خود بگیرد. همانگونه که محبت در حد مناسب مفید، ضروری و سازنده می باشد، محبت و حمایت افراطی پدر و مادر نسبت به کودک، تأثیرات نامطلوبی برجای می گذارد و رشد طبیعی شخصیت وی را دچار اختلال می کند. مثلاً کودکی که دائماً تحت مراقبت و محبت افراطی مادر باشد، تمام نیازهای او بدون هیچگونه تلاشی برآورده شود، در هر مورد متکی به پدر و مادر باشد، در مقابل رفتار سؤیش نیز هیچگونه عکس العملی نشان داده نشود، کودک اعتماد به نفس لازم را کسب نکرده و در مقابله با مشکلات و ناملایمات زندگی، ناتوان می شود و نمی تواند انسانی مسئول و متکی به خویشتن باشد، وابسته و دنباله رو بار می آید و در نهایت فردی خودخواه، مهاجم، ناسازگار، و پرتوقع می شود.
کودکان به آسانی پرخاشگری و دشمنی را آغاز می کنند، حس پرخاشگری کودک، هرگاه از جو طبیعی خود خارج شود، تبدیل به لجاجت و قهر و تنفر می شود و کودک پیوسته غر می زند.
4-رشد و پرورش اجتماعی
رشد اجتماعی کودک، بستگی مستقیمی با درک وی از اجتماع و رابطه حاکم بر آن دارد و کودک کم کم و به مرور زمان، اجتماعی شدن و اجتماعی زیستن را می آموزد.اولین رفتار اجتماعی عمده در کودکان، لبخند است که در 2 و 3 ماهگی ظاهر می شود. بعضی از کودکان به هر چهره ای لبخند می زنند. لبخند اجتماعی امری است مربوط به رشد و بسیار با اهمیت می باشد، زیرا موجب می شود که روابط متقابلی بین کودک و بزرگسالان ایجاد شده و پیوند عاطفی مستحکم تر شود. در اوایل تولد، کودک نسبت به بسیاری از مسایل از قبیل قیافه اخمو و خنده آور، تهدید، لحن صدا و... بی تفاوت می باشد، ولی با بیشتر شدن سن از (4 ماهگی به بعد) وی نسبت به این عوامل عکس العمل نشان می دهد و نسبت به کسانی که احتیاجات اولیه وی را برطرف می کنند، توجه بیشتری معطوف می دارد.
کودک در سال اول زندگی، وابسته و محتاج دیگران می باشد و مادر نزدیکترین فرد به کودک بوده و رشد اجتماعی او نقش تعیین کننده ای بازی می کند. دراین سن، نحوه ارضای نیازهای کودک از قبیل، گرسنگی و تشنگی، زیربنای نگرش آینده ی وی را نسبت به دیگران مشخص می سازد. همین طور رابطه عاطفی بین کودک و مادر، در رشد اجتماعی کودک اهمیت به سزایی دارد.
والدین بایستی زمینه را برای ورود کودک به زندگی اجتماعی، با تربیت صحیح فراهم کنند. و به او بیاموزند که به تدریج توقعات خود را کم کند؛ نسبت به آداب و رسوم و مقررات اجتماعی احترام بگذارد، نحوه ی شرکت در مجامع را بیاموزد، فهم مسئولیتهای اجتماعی و بسیاری موارد دیگر.
در سال های اولیه زندگی، کودک به خاطر پیروی به صورتی تقلیدی از والدین و اطرافیان، مسئولیت بسیار سنگینی، بر دوش والدین و اطرافیان می گذارد، آنها می توانند از طریق آموزش مستقیم و غیرمستقیم، زمینه های مناسبی را برای فعالیت های اجتماعی کودک در آینده و حال را فراهم کنند. البته عوامل متعدد دیگری در رشد اجتماعی کودک نقش دارند که بعضی از آنها به پیش از تولد مربوط و برخی دیگر به پس از تولد برمی گردد. رشد رفتار اجتماعی کودک در سنین مختلف، دارای ویژگی ها و مسائل خاص خود می باشد و تربیت کودک بایستی با در نظر گرفتن جنبه های گوناگون رشد اجتماعی همراه باشد. یکی از مسایل مهمی که بایستی در کودک پرورش داده شود، اخلاقیات می باشد، زیرا با پرورش اخلاقی فضایل و خصایص انسانی، مانند، شجاعت، تهور، امانت داری، حقیقت دوستی و حقیقت طلبی و... در کودک ایجاد می شود و پرورش می یابد.
کودک در سنین اولیه زندگی-مخصوصاً از دو سالگی به بعد- متوجه می شود که با دیگران فرق دارد و خود را مجزا از اشیاء و اشخاص احساس می کند و کنجکاو می شود و به کاوش و کشف می پردازد. در این زمان، مادر نقش بسیار مؤثری در وی دارد؛ چنانچه مادری به هر علتی، مانع فعالیت های کنجکاوانه کودک شود و کودک را از یادگیری های اساسی مهمی محروم کند، موجب بروز عواقب بس وخیمی در زندگی آتی کودک خواهد شد، اما اگر مادر و اطرافیان اجازه دهند که کودک به کنجکاوی خویش ادامه دهد و به فعالیت و جنب و جوش بپردازد، کودک به مرور می آموزد کنجکاوی، خلاقیت و نوآوری، مورد پذیرش و تشویق دیگران است و همین برداشت کودک، باعث تطبیق پذیری وی و همین طور موفقیتش در آینده می شود.
5-رشد و پرورش سخن گویی
سخن گویی، یکی از وسایل مهم جامعه پذیری کودکان می باشد. کودکان به سرعت شگفت انگیزی زبان می آموزند، بخصوص بعد از گفتن اولین کلمات، سخن گویی کودکان شتاب بیشتری می گیرد. کودکان معمولاً اولین کلمات را، در اواخر نخستین سال زندگی بر زبان می رانند. و به این ترتیب قادر به بیان خواسته ها و نیازمندی های خویش می شوند. البته به دلیل تفاوت های فردی، کیفیت و نحوه سخن گویی کودکان با هم تفاوت دارد.کودکان بین گفتار و سایر صداهایی که در محیط به گوش می رسد، تمایز قائل می شوند و در برابر گفتار واکنش هایی نشان می دهند، به عنوان مثال؛ کودک در 3 ماهگی می تواند صدای مادرش را از صدای زن های دیگر، تشخیص دهد.
کودکان از بدو تولد، با صداهای مختلفی گریه می کنند، والدین گاهی از روی صدای گریه آنها می توانند بفهمند که کودک خسته یا گرسنه است و یا اینکه دردی دارد. در حدود 5 ماهگی، کودک شروع به «غان و غون» می کند، آواها و صدایی از خود درمی آورد و گاهی مواقع آنها را ترکیب می کند و این عملکرد کودک، تا حدود یک سالگی یعنی زمانی که کودک اولین کلمات واقعی را به زبان می آورد، ادامه می یابد و پس از آن، به تدریج کمتر و کمتر می شود.
معمولاً کودک اولین کلمات را حول و حوش اولین سال تولدش بر زبان می آورد. اگرچه بسیاری دیگر از کودکان هم هستند ماهها بعد سخن گفتن را آغاز می کنند. به طور متوسط، کودک تا 28 ماهگی 50 کلمه به کار می برد و این کلمات شامل چیزهایی می باشد که برای کودک اهمیت به سزایی دارد و برایش عینی می باشد، مانند، ماما، بابا، بده، آب، شیر، گوش، چشم، کفش، لیوان و... کودکان برخلاف بزرگسالان که می توانند اشیاء را در سطوح متفاوتی از لحاظ کلی طبقه بندی و نامگذاری کنند، قادر به چنین کاری نمی باشند و غالب واژه هایی که کودکان می آموزند، از لحاظ کلی در حد متوسط قرار دارند. به مرور که واژگان گفتاری کودک از مرز 50 کلمه گذشت، وی می آموزد که عبارات دو کلمه ای به کار برد. پس از آنکه کودک ترکیبات دو کلمه ای به کار برد، تعداد این ترکیبات دو کلمه ای به تدریج زیاد می شود. تقریباً درهمه عبارات دو کلمه ای کودکان، ترتیب کلمات متناسب و منظم است و در آن قاعده بخصوصی دیده می شود. کودکان اقوام مختلف که به زبان های مختلفی تکلم می کنند، در جملات اولیه خویش مفاهیم یکسانی را ابراز می دارند. همچنانکه جملات کودک بلندتر و پیچیده تر می شود، کلمات کوچکتر یا کلمات پایانی نیز به جملات خویش اضافه می کنند. زبان عموماً باعث می شود عملکرد های مختلف شناختی مانند: استدلال، تفکر حل مسئله، بدست آوردن اطلاعات و... افزایش یابد.
والدین تأثیر مستقیمی در سخن گویی کودک دارند؛ اگر والدین با تشویق کودک را به سمت حرف زدن سوق دهند باعث می شوند که کودک زود زبان باز کند.
اکثر روان شناسان اعتقاد دارند که پیشرفتهای شناختی برای رشد زبان اساسی می باشد. کودکان زبان را از طریق ارتباط با افراد دیگر-در مرحله اول-مادر می آموزند. مادران به هنگام حرف زدن با فرزندان خود، زبان متفاوتی به کار می گیرند، این گفتار مادرانه رشد اولیه زبان را در کودک تسهیل می کند.
یکی از مهمترین عملکردهای زبان، برقراری ارتباط می باشد. کودکان به کمک کلمات و جملات، ارتباط مؤثر و پیچیده تری برقرار می کنند.
مورر(6) اعتقاد دارد که تقلید و همانندسازی، در اکتساب قدرت تکلم سهم بسزایی دارد. به طور کلی بسیاری از روان شناسان، پیشرفت در تکلم را به این قرار تقسیم می کنند:
1-انعکاسهای صوتی و حرکات خیلی ضعیف
2-به زبان آوردن کلمات جدید
3-بکارگیری کلمات ساده
4-بکارگیری جملات- نسبتاً- قابل درک
5-ساخت و ترکیب جمله های ساده
6-بدست آوردن تسلط در زبان
عوامل مؤثر در رشد تکلم
عوامل بیشماری را می توان نام برد که در پیشرفت نیروی سخن گویی کودک، مؤثر و در تسریع و یا توقف سرعت آن دخیل می باشد. عمده ترین آنها عبارتند از:1-رشد عمومی: کودکان از نظر رشد، دارای تفاوتهایی می باشند. یکی از رشد عمومی کندتر و دیگری از رشد سریعتری برخوردار است. رشد حرکتی و جسمی، در رشد گفتار تأثیر بسزائی دارد و بین آنها ارتباط مستقیمی وجود دارد.
2-بهداشت و سلامت بدن: رعایت نکردن بهداشت و بیماری، مانع رشد ارگانیسم و عدم هماهنگی لازم سیستمهای اعصاب حسی و حرکتی و اختلال تکلم می شود. کودک خیلی پیش تر از اینکه نخستین کلمه ها را بر زبان آورد، رشد کلامی را آغاز می کند. در واقع شروع رشد کلامی با تسلط بر گروهی از مهارتهای اولیه همراه می باشد. به عنوان مثال: شیر مکیدن، بلع غذا و نفس کشیدن، بایستی شکلی مناسب گرفته باشد تا زمینه را برای سخن گفتن فراهم ساخته و نفس را برای سخن گویی آزاد کند. کودکان بیمار، در صورتی که کودکانی که از سلامت کامل برخوردارند، سریعتر از کودکان بیمار، رشد گویایی می یابند و از خزانه لغات فراوان تری برخوردارند. در هر مرحله از رشد کلامی، ساختهای مناسبی برای آن مرحله لازم می باشد. به عنوان مثال برای بر زبان آوردن حروف بی صدا، بایستی کودک به سنی رسیده باشد که بتواند حروف را اداء کند(28ماهگی)، زیرا کودک قبل از آن فاقد دندان جلویی می باشد تا از آن برای ایجاد صوت استفاده کند.
3-عوامل محیطی، خانواده و وضعیت اقتصادی: هرچند که سخن گویی طفل از حد فیزیولوژیک او نمی تواند فراتر رود، ولی با این وصف شرایط محیطی و خانوادگی را نمی توان نادیده انگاشت. نوزادانی که در پرورشگاه ها بزرگ شده اند، به دلیل اینکه سخنان آنها از طرف بزرگسالان با اهمیت کمتری مواجهه می شود- از نظر کلامی-معمولاً عقب ماندگی قابل توجهی دارند. محیط هرچه باشد، در آموزش سخن گویی کودک نقش دارد. کودکی که توسط بزرگسالانی باسواد و با فرهنگ و اهل مطالعه، با حوصله و روشی اصولی پرورش یافته است، مسلماً قدرت سخن گویی او از کودکی که در محیط ناسازگار و مملو از درگیری و فقر بزرگ شده است، بیشتر است و به مراتب قویتر و بهتر تکلم می کند و از اعتماد بنفس بهتری برخوردار است.
مادر نخستین کسی می باشد که کودک صدایش را می شنود و تشخیص می دهد و این مادر است که موجب ادای اولین کلمات و سایر علایم قبل از سخن گویی در کودک می شود.
وضعیت اقتصادی خانواده، در سرعت و پیشرفت و در تأخیر و کندی رشد گویایی طفل مؤثر است. آنچنانکه وضعیت روحی و عاطفی اعضای خانواده در رفتار و برخورد کودک تأثیر دارد. در یک مقایسه و تحقیقی که توسط روان شناسان انجام گرفت این نتیجه به دست آمد که کودکانی که در وضعیت اجتماعی و اقتصادی خوب و در خانواده ی مرفه تر و راحت تری پرورش یافته اند، نسبت به کودکانی که دارای شرایط اقتصادی نامناسب و در خانواده ی فقیر رشد یافته اند، زودتر و بهتر صحبت می کنند.
4-جنسیت: در مقایسه، دختران معمولاً زودتر از پسران زبان باز کرده و جملات بلندتر و کامل تر و دقیق تری را اداء می کنند و همین طور از تعداد کلمات بیشتری استفاده می کنند. اما در حدود سن 6 سالگی، میزان گویایی و ذخیره لغات پسران و دختران ابتداء با هم برابر و سپس پسران بر دختران پیشی می گیرند.
5-سن کودک: کودک بایستی به اندازه کافی رشد کند تا اینکه دستگاه سخن گویی او آمادگی لازم را برای ارائه کلمات و صحبت کردن پیدا کند و به همین جهت هر چه به سن کودک افزوده می شود، توان سخن گویی و به کارگیری کلمات در او فزونی یافته و ذخیره لغات او بیشتر می شود.
6-ردیف تولد: معمولاً بچه اول خانواده، زودتر زبان باز می کند و قدرت بیانش نیز خیلی خوب است، چون پدر و مادر علاقه نسبت به وی نشان می دهند و با او حرف می زنند و دوست دارند که زود زبان باز کند. ولی بچه های متعلق به خانواده هایی که دارای کودکان زیادی هستند؛ معمولاً کمتر حرف می زنند.
7-هوش: میان هوش کودک و یادگیری تکلم و زبان گشودن، رابطه ای تنگاتنگ وجود دارد. کودک هرچه باهوش تر باشد، به همان میزان رشد سخن گویی در وی سریعتر و بهتر صورت می گیرد. کودک باهوش زودتر از اطفال دیگر، اولین کلمات را بر زبان جاری می کند. اگرچه دیر زبان باز کردن دلیل بر کمی هوش کودک نیست، زیرا علاوه بر هوش، عوامل دیگری نیز در سخن گویی دخالت دارند. معمولاً کودکان تیز هوش روان تر، بهتر، شیواتر صحبت می کنند.
8-دو زبانی والدین: پدر و مادری که دو زبان یا لهجه های متفاوت صحبت می کنند، کودکانشان بین دو زبان سرگردان و در انتخاب مردد می شوند و دیرتر انتخاب می نمایند و شروع به سخن گویی می کنند. بخصوص زمانی که هریک از والدین به زبان خود تعصب نشان دهند و در آن لجاجت ورزند.
9-همزادی: همزادی نیز اغلب باعث می شود که قوه سخن گویی دیر شکوفا شود و عقب ماندگی در کودکان نمایان شود، اما معمولاً کودک پس از مدتی، این عقب ماندگی را با زحمت جبران می کند و لب به سخن باز می کند.
10-رسانه های گروهی: رسانه های گروهی در سالهای اخیر تا حدود زیادی در رشد کلامی کودکان تأثیر گذاشته اند، وسایلی همچون رادیو، تلویزیون، اطلاعات کودکان و در نتیجه خزانه لغات آنها را افزایش داده و موجب شده که آنها بهتر به سخن گویی بپردازند. عوامل دیگری در رشد سخن گویی تأثیر دارند که نیازی به ذکر آنها نمی باشد.
پینوشتها:
1. J. piaget
2. insight
3. Emotion
4-anger
5-Love and hate
6-O. H. Mowrer
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}